معنی پخ هکارده - جستجوی لغت در جدول جو
پخ هکارده
اخم کرده
ادامه...
اخم کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پر هکاردن
پرکندن مرغ و پرنده
ادامه...
پرکندن مرغ و پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
پل هکاردن
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
ادامه...
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پم هکاردن
پهن کردن، گستردن
ادامه...
پهن کردن، گستردن
فرهنگ گویش مازندرانی
په هکاردن
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
ادامه...
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
فرهنگ گویش مازندرانی
پی هکاردن
قطع کردن، بریدن رگ و پی حیوان با تبر، زخم زدن به درخت که
ادامه...
قطع کردن، بریدن رگ و پی حیوان با تبر، زخم زدن به درخت که
فرهنگ گویش مازندرانی
چم هکارده
عادت کرده حیوان یا انسان مانوس و مالوف
ادامه...
عادت کرده حیوان یا انسان مانوس و مالوف
فرهنگ گویش مازندرانی
رخ هکاردن
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
ادامه...
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
سخ هکاردن
سیخ کردن
ادامه...
سیخ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
یخ هکاردن
کسی را مسخره کردن، سرد شدن
ادامه...
کسی را مسخره کردن، سرد شدن
فرهنگ گویش مازندرانی